اطلاع از بروز شدن
چهارشنبه 88 شهریور 11
یک کامنت خصوصی از یک معلم گرامی:
سلام آقا سید
این روزها انگار شما هم از اعضای فرهنگستان ادب و لغت و اندیشه و این حرفها شده اید و یا اینکه ملا لغتی شده اید و از فرهنگ آدمها و زبانشان غلط می گیرید؟
آقا اجازه، غلط فاحش من را هم بگیرید! می دانم که 19 نمی شوم و حتی 10 هم برای من زیاد است... اما غلط من را بگیرید تا از روی درستش 100 بار بنویسم. تا دیگر آدم بودن از یادم نرود.
اگر نمره ام خیلی بد شد چوب به دستم نزنید! با این همه تاول نمی توانم جریمه هایم را بنویسم.
و پاسخی به رسم ادب و تواضع:
سلام معلم گرامی
کامنتتون رو خوندم.. از اون حرفها بوداااااااا
ما که باشیم که از کسی غلط بگیریم.. آن هم ازمعلم؟ و ما کهتر باشیم که چوب بر دست کسی بزنیم؟ آن هم بر دست معلمی که مهرش پیشتر از دیدنش و درک حضورش به دلمان نشست.. از همان بچگی .. از همان زمانی که یاد گرفتیم جز بوسه بر دستش پاداشی برایش نداریم.. آن هم نه به این سادگی که برای این بوسهی بی ریا و برای تشرف به محضرش و طواف بر گرد شمعش باید طهارت کرد.. باید غسل کرد و احرام بست..من که باشم که برآن خاطر عاطر گذرم..
آری معلم عزیز.. ما که باشیم که در مقام پرسش باشیم تا غلط بگیریم و بخواهیم دستی به ترکه ببریم؟ ما خود ترکهخورمان ملس است.. آن هم از معلم جماعت که همواره عشقشان در خونمان جاری است..
ما خودمان کتک خوردهی غلط هامان هستیم باور کنید.. هنوز ترکهی مدیر پرجذبهی ابتداییام را فراموش نمیکنم.. هرچند من نباید میخوردم این ترکه را.. اما چقدر خوشحالم که او اشتباه کرد تا من توفیق نوش کردن این نوازش پدرانهی او را داشته باشم.. به خاطر همین هنوز میبالم به بیست سال بعد از آن روز، وقتی که دیدمش سر کوچهمان، قدش خمیده و چشمش کم سو شده بود و من تا کمر خم شدم و بر دستانش بوسهای زدم عاشقانه.. بوسهای از روی سپاس.. بوسه ای که هنوز شیرینی شهدش کامم را می نوازد و مشامم را صفا می دهد.. این رباعی هم با اینکه اصلا تناسبی با متن ندارد اما همینطوری دلمان خواست آن را تقدیمتان کنیم:
از پاسخ من معلمان آشفتند
وز حنجرشان هرچه درآمد گفتند
اما به خدا هنوز من معتقدم
از جاذبهی تو سیب ها می افتند